سالگرد ازدواجمون
به نام خدای کعبه سلام خوشگل مامان امروز سالگرد ازدواج من و بابایی است سال گذشته به لطف خدای بزررگ من و بابا به سفر عمره رفتیم و بعد از بازگشت تو یک باغ قشنگ همه فامیلا و آشنایان رو دعوت کردیم و 2 روز بعد ، پس از مراسم پاتختی من و بابا زندگی خودمون رو زیر یک سقف شروع کردیم. عجب سفری ، عجب جایی، مطمئنم هیچ سفری برام مثل اون سفر نمیشه در مقابل عظمت آفریننده ام واقعاً کوچک و ناتوان اما عاشق و دلداده و چقدر خدا مهربان است که این ذره حقیر را رخصت داده تا به گردش طواف کند و طلب عفو.... راستش من در حدی نیستم که بخوام اونجا رو توصیف کنم اما از خدای مهربون میخوام همه ی دوستانم رو به این سفر دعوت کنه تا خودشون ای احساس عظی...
نویسنده :
مامان زینب
10:22