اولین نوشتار
به نام يكتا خالق بي همتا روز چهارشنبه 16/9/90 ساعت 30/7 صبح رفتيم با آقا مصطفي آزمايشگاه آخه شك كرده بوديم شايد من باردار شده باشم. قبلش با هم شرط بستيم آقا مصطفي ميگفتن باردار نيستم منم واسه اينكه طرفهاي شرط جور باشن با اينكه خودمم باورم نميشد اما گفتم من ميگم باردارم بلاخره آزمايش رو دادم و قرار شد فردا عصرش بريم جواب رو بگيريم ... بلاخره جواب رو گرفتيم اما چيزي سر در نياورديم واسه همين رفتيم دكتر تا بهمون بگه جوابو البته من قبلش از روي اعداد و ارقام حدس زدم باردار باشم اما بازم حدس بود.. تا اينكه آقاي دكتر گفتن : بله ، مباركه .... من كه فكر مي كردم خوابم گريه ام گرفته بود از مطب كه رفتيم بيرون يكم گريه كردم البته مصطفي جونم آر...
نویسنده :
مامان زینب
9:05