محمد طاها ربانیمحمد طاها ربانی، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

محمد طاها بهترین هدیه خدا

تولد مادر هستی مبارک

  به نام آفریننده زیبا شیرین مامان سلام امسال به لطف خدا اولین سالیه که من هم جزو مامان ها هستم البته پارسال هم مامان بودم اما هنوز عشقمو ندیده بودم اما حالا یه مادر واقعی هستم البته هنوز خیلی مونده تا یه مادر کامل بشم خدا کمکم کنه بتونم یه مامان خوب واسه محمد طاها بشم  و یه همسر خیلی خوب باشم برای مصطفی جونم این روز رو به مامان مهربون و عزیز خودم و مادر مصطفی جون و به همه ی مادر های مهربون تبریک میگم امیدوارم همیشه سایشون رو سر  فرزندانشون باشه   محمد بحر بی پایان رحمت گوهرش زهرا علی فلک نجات آفرینش لنگرش زهرا رسول الله می نازد که دارد دختری چون او کتاب الله می نازد که باشد کوثرش زهرا ...
11 ارديبهشت 1392

عروسی عمه جون عالیه

به نام پیوند دهنده دلها کوچولوی نازم سلام دیشب یعنی ٧ اردیبهشت ٩٢ مراسم گفتگو عمه جون عالیه بود یکسری از مردهای فامیل اومدن و به یکسری توافقات رسیدن و قرار شده امروز عصر ساعت ٥ بریم حرم اما رضا (ع) و عمه جون عالیه و عمو فرهاد با هم ازدواج کنن ان شاالله مبارک باشه و خیلی خوشبخت بشن تازه مامانی جون و خاله عاطفه تهران رفتن سفر و این روزا مامان بابا از شما نگهداری میکنن تا من از سر کارم برگردم دیگه شما خوب در جریان عروسی هستی و خوش میگذرونی قربونت بشه مامانی خیلی دوست دارم شیرینم راستی فکر کنم عمه جون باید اسمشو عوض کنه بذاره شیرین که به فرهاد بیشتر بیاد امیدوارم همیشه شیرین و فرهاد بمونن بوس بوس نفسم ...
8 ارديبهشت 1392

بابایی جون و مامانی جون خوش اومدین به جمعمون

به نام خدای لطیف پسری مامان سلام   دیروز یعنی ٢٥ اسفند ماه ١٣٩١ مامانی و بابایی جون از سفر خونه خدا برگشتن خیلی دلمون براشون تنگ شده بود خدا همیشه سالم و سرحال سایشون رو روی سر مون نگه داره دیروز بعد از اینکه خونه دایی جون علی ناهار خوردیم رفتیم خونه و بعد به سمت فرودگاه راه افتادیم هواپیما ساعت ١٦ نشست و مامانی جون و بابایی چون  تقریبا نزدیک ١٧ بیرون بودن و همه اومدن برای استقبال فرودگا- بابابزرگ و ممامان بزرگ من خاله هام دایی ها و... بعد همه رو دعوت کردیم خونه و منم که همه چیزو آماده کرده بودم و با شیرینی و شیر کاکائو میوه و .. از مهمونا پذیرایی کردیم و مامانی جون فیلمایی که اونجا گرفته ...
1 ارديبهشت 1392

اولين سال نو در كنار عشقم

به نام آفریننده جهان عسلی  مامان سلام  این اولین سالی بود که در کنار فرشته کوچولوی مامان عید رو جشن میگرفتیم مطابق هر سال موقع سال تحویل که ساعت١٤:٣١ بود رفتیم خونه بابایی جون و دایی جون حسین و خانومشون هم اونجا بودن دیگه همه کنار سفره هفت سین خوشگلی که خاله جون عاطفه با کمک بقیه چیده بودن نشستیم و منتظر تحویل سال شدیم بعدش هم چند تا عکس دسته جمعی و رفتیم واسه ناهار خیلی خوش گذشت خدارو شکر که همه خانواده سالم و سرحال دور هم بودیم امیدوارم این خوشی ها بی پایان باشن بعد هم بابایی عیدی هامون رو دادن البته شما موقعی که سر سفره نشسته بودین واسه عکس از توی سفره عیدیتون رو برداشتین که عکسشو میذارم اینجا..   بع...
1 ارديبهشت 1392

شهادت حضرت زهرا (س) تسلیت باد

بسم رب الزهرا(س) پسر مومن مامان سلام دیروز یعنی٢٥ فروردین٩٢ مصادف بود با شهادت حضرت زهرا(س)  مامان بابا مصطف هم هر سال ٤روز روضه دارن این ایام و ما هم میرفتیم شما  هم خیلی پسر خوبی بودین و میشستین گوش می دادین آفرین پسرم . ظهر شهادت هم باهم رفتیم یه روضه نزدیک خونه مامانی خیلی مراسم خوبی بود با اینکه خیلی عزاداری کردن اما پسر من مثل یه  مرد آروم بود  خیلی دوست داریم مامانی من مامانی این روزا خیلی باهات بازی میکنن  شما هم یکمی شیطون شدی و غذا خیلی کم میخوری طفلکی باباییی و مامانی و خاله جون کلی باهات بازی میکنن تا یکم غذا بخوری امیدوارم این حالت گذرا باشه  البته ناگفته نماند که بستنی  و ....
28 فروردين 1392

گل من 7 ماهه شد

 به نام آفریننده مهربون پسر نانازم سلام امروز شما 7 ماهه شدین نفس مامان(١٥اسفند91) خیلی زود روزا  میگذره و پسرم داره مرد میشه واسه خودش خیلی خوشحالم که شمارو دارم نفسی مامان خدا رو بابت همه چیز شکر میکنم و دعا میکنم مامانی و بابایی به سلامتی از سفر خونه خدا بیان       از خاله جون عاطفه هم خیلی ممنونم که این همه محمد طاها جونو دوست داره و مواظبشه   راستی برای قد و وزن که رفتیم شما ٦٠٠ گرم از ماه قبل بیشتر شده بودی بوووووووس این چند تا عکس که بعدا اضافه کردم ماله همین روزاست     ...
27 فروردين 1392

سفر مامانی و بابایی جون به بهترین جای دنیا

به نام خدای نزدیک تر از نزدیک پسرمن سلام امروز 14 اسفند 1391 و دیروز مامانی و بابایی جون رفتن سفر خونه خدا ساعت 15/15 من وشما و خاله و دایی و مامانی و بابایی جون و بابا مصطفی رفتیم فرودگاه بدرقه مامانی و بابایی جونمون و منتظر شدیم تا برن داخل خیلی دلمون براشون تنگ شده ولی از بزرگترین آرزوهای من سفر مامانی و بابایی به خونه ی خدا بود واقعا خوشحالم حتی خوشحال تر از اینکه خودم بخوام برم عمره. شکر خدا امروز ساعت 9 صبح تماس گرفتن و شماره های همراهشون در عربستان رو دادن و گفتن پروازشون به موقع خرکت کرده یعنی ساعت 45/17 رواز داشتن و ساعت 21 رسیدن مدینه منوره و ساعت های 22 داخل مسجد النبی بودن الهی شکر خدای خوبم خیلی خوشحالم که مش...
24 فروردين 1392

اولین دندون کوچولوی پسرم

به نام خدای زیبایی ها دندون مروارید من سلام وای خدای من دقیقا همزمان با پا گذاشتنت توی ٩ ماهگی (١٥ فروردین٩٢)اولین دندون کوچولوی پسر مامان در اومد قربون دندون پسرم بشم فکر نمیکردم اینقدر بی سر و صدا دندون قشنگتونو ببینم خیلی خوشحالم پسر نازم تبریک میگم  شکوفه مامانی تازه این روزها بدون کمک کامل میشینی      دیگه داری زود زود بزرگ میشی آقااا من  و بابا خیلی ذوق زدیم بابایی میگفتن قربون پسر مظلومم بشم که اصلا واسه دندونش مارو اذیت نکرد میخوام واست یه آش دندونی خوشمزه درست کنم و اگه بشه واسه فامیلا ببرم دوست داشتم واست جشن دندونی بگیرم اما میدونی که مامانی سر کار میره و وقتش خیلی کمه حالا...
24 فروردين 1392

واکسن 6 ماهگی نی نی ما

به نام خدای عزیز فندق مامان سلام دیروز ظهر با بابا قرار گذاشتیم که بریم و واکسن ٦ ماهگی شما رو بزنیم واسه همین ساعت ١٢ بابا مصطفی اومدن اداره دنبالم و اومدیم خونه مامانی شمارو برداشتیم و رفتیم خانه بهداشت. اوناهم آخر وقت اداریشون بود و یه کم نق نق کردن که چرا این قدر دیر اومدین منم گفتم بابا من کارمندم و.. خلاصه اول قد و وزن نی نی منو گرفتن و شما شده بودین ٨کیلو ٢٢٠ گرم که خانومه گفتن ٢٢٠ گرم که وزن لباساتونه و محمد طاها خالص ٨ کیلو شده.... ماشاالله مامانی من و قدتونم ٧٢ سانتی متر بود و دور سرتون ٥/٤٤ . روی نمودار که ترسیم کرد دید وزنتون طبیعی ولی قدتون بالاتر از نمودار بود و گفت مامان باباش که قد بلند نیست پس به کی رفته نی نی که ق...
17 بهمن 1391