محمد طاها ربانیمحمد طاها ربانی، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

محمد طاها بهترین هدیه خدا

آخرین سونوگرافی و آخرین هفته های انتظار

1391/5/3 12:54
نویسنده : مامان زینب
609 بازدید
اشتراک گذاری

به نام  مهربون ترین مهربونها

سلام جون مامان

دیروز تصمیم گرفتم که برم سونوگرافی که امروز جوابشو به خانم دکتر نشون بدم واسه همین قرار شد خاله جون عاطفه بعد از نحویل پروژه بیاد سر راه دنبالم بریم خونه مامانی خلاصه نهار فردای بابا مصطفی رو پختم حدود ساعت 30/13 خاله جون اومدن دنبالمون و رفتیم خونه مامانی و  مامانی رفتن برای سونوگرافی وقت گرفتن حدود ساعت ١٦ نوبت ما می شد واسه همین خورشت کرفس خوشمزه مامانی رو خوردیم و بعد از کمی استراخت با مامانی رفتیم دکتر دنیا فرخ واسه سونوگرافی نوبت ما شد من استرس داشتم نمیدونم چرا اما مثل همیشه به خالق مهربونمون توکل کردم و اروم شدم خانم دکتر گفتن شکر خدا همه چیز نرماله البته جنسیت رو هم مجدداً پرسیدم و گفتن پسر و وزنتون هم توی کاغذی که دادن3224 گرم بود جووووووووووونم ماشاءالله

 Tenderheart Bear

برگشنتا به مامانی جون سعیده گفتم بریم جوانو به دکتر همین امروز نشون بدیمو مامانی هم موافق بودن و رفتیم البته اول منشی بهمون شماره نمیداد ولی بعدگفت پس نفرای آخر میریت داخل اتاق ما هم قبول کردیم طفلکی مامانی به خاطر ما کلی معطل شدن و بعد از 2 ساعت نوبت ما شد تو این فاصله مامانی با منشی مطب کلی رفیق شدن دیگه خانم دکتر شمارو معاینه کرد و صدای قلب شما و فشار و وزن من و... همه چیز شکر خدا خوب پیش رفت و بلاخره خانم دکتر گفتن لگنم یکم کوچیکه ولی می تونم شمارو طبیعی به دنیا بیارم و سر شما هم پایین بود که البته هنوز خوب پایین نیومده بودین و خانم دکتر توصیه به پیاده روی کردن تا راحتتر بتونین دنیا بیاین بعد هم برگه معرفی به بیمارستان رضوی رو نوشتن و گفتن اگه تا 5 مرداد زایمان نکردم دوباره پیششون برم امیدوارم به لطف خدا به موقع دردم بگیره و باعث نگرانی و اذیت کسی نشیم تازه خاله جون عاطفه هم تا 25 تیر همه پروژه هاش تمومه و با خیال راحت میاد پیش نی نی ما

Chicken Emoticon

خدایا خودت کمکم کن که بتونم به روش طبیعی و خیلی راحت محمد طاها رو به دنیا بیارم من از هیچی نمیترسم چون تورو دارم

ني ني شكلك

بعدش هم بابا مصطفی اومدن خونه مامانی دنبال ما و با هم رفتیم آتلیه عکس هایی رو که قبلاً گرفته بودیم رو دیدیم و چندتاشو واسه چاپ انتخاب کردیم از اونجا هم رفتیم مسجدالنبی نماز خوندیم و چند دور هم دور استخر کوهسنگی پیاده روی کردیم و برگشتیم خونه

دست مامان سعیده هم درد نکنه خیلی خستشون کردیم دوستون داریم مامانی جوووووووووون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سمانه(مامان محمدرهام)
20 تیر 91 12:20
سلام عزیزم ان شالله خیلیییییییییییی راحت زایمان میکنی. از آخرین روزهای این دوران شیرین لذت ببر که بعدا خیلی دلتنگشون میشی. پسرمنم با وزن3430طبیعی به دنیا اومد ومن خیلی خوشحالم که سزارین نکردم. لحظه زایمانت ما رو هم دعا کن.بووووووووس