وسایل بیمارستان برای نی نی خوشگلم
به نام خدای بی همتا
قند عسلم سلام
پنج شنبه شنبه 29 تیر من دیگه ساک وسایل بیمارستان رو که همراه مامانی سعیده جون بسنه بودیم تکمیل کردم مدارک پزشکیمون رو اضافه کردم و یک قوطی کوچولو هم که داخلش مخلوطی از آب زمزم و تربت کربلا بود برای باز کردن کام نی نی جونمون که مامانی سعیده دادن بهمون رو به وسایلمون اضافه کردم و با کریر و قنداق فرنگی گذاشتم دم در اتاق شما که هر وقت لازم شد سریع بابایی بردارن و بریم بیمارستان این هم عکساش
چهارشنبه آخرین جلسه کلاس های مادران باردار بود تو بیمارستان رضوی این جلسه هر کی میخواست می تونست همسرش رو هم همراهی بیاره که بابا مصطفی هم لطف کردن به ما و مرخصی گرفتن از کارشون و اومدن بیمارستان یک حاج آقای روحانی اومدن سر کلاس و درباره دوران بارداری و بعد از تولد مختصر مواردی رو از دیدگاه اسلام عنوان کردن بعد هم کلاس ریلکس مثل همیشه البته دیگه پدرا رفتن و بعد هم بازدید از بلوک زایمان که من مشتاق همین بخشش بودم 4 نفر 4نفر بردنمون داخل و اتاق های مختلف و مراحل مختلف رو اشاره کردن همه چیز فوق العاده تمیز و جدید بود اما من نمیدونم چرا کمی ترسیدم شاید فکر اینکه هفته بعدش اونجا باید باشم باعث شده بود اما نوکل به خدا می کنیم همه چیز دست خداست خودش میدونه ازش میخوایم به ما کمک کنه .... آمین بعدش هم با بابا مصطفی رفتیم نمازخونه بیمارستان آخه اذان شده بود و بعد از نماز هم رفتیم ناهار بیرون و از اونجا هم بابایی ما رو رسونمن کلاس آموزشی که نظام مهندسی برای شهرسازان دارای پروانه گذاشنه بود از 30/14 تا 20 دوستای دانشگاه هم بودن و استادامون در مجموع دوره خوبی بود و شب بابایی اومدن دنبالمون و ما دیگه خیلییییییییی خسته بودیم روز پر کاری بود برامون اما پهلون من قوی تر از این حرفهاست
آخه شب قبلش ما و بابایی جون مامانی سعیده با مامان جون من و خاله جون عاطفه و دایی جون علیرضا و دایی جون حسین من و خانمومشون و محمد عرفان پسرخاله من رفتیم ابرده و ساعت 30/1 صبح خوابیدیم
این هم از عکس های یادگاری
دست همه آقایون درد نکنه خیلی خوشمزه بود...